سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی کرانه

نمی دانم . . .

    نظر

و او بزرگ تر است ...

نمی‌دانم ...

نمی‌دانم برای تو باید گریست که کشته شده‌ای به ناحق برای حق، یا برای خویش که زنده‌ام  و حق ندانسته‌ام.
نمی‌دانم برای تو باید عزا گرفت که کشته شده‌ای مظلوم، یا برای خویش که زنده‌ام و ستم‌گر.
نمی‌دانم برای تو باید سینه زد که ملعونی بر سینه‌ات نشست ... ، یا برای خویش که سینه‌ام را قساوت گرفته.
نمی‌دانم برای تو باید جامه درید که  بی کفن و با بدنی برهنه دفن شده‌ای، یا برای خویش که جامه های ریا بر آن پوشیده است.
نمی‌دانم برای تو باید مویه کرد که خاندان‌ات به اسارت رفتند، یا برای خویش که اسیر دنیا گشته‌ام.
نمی‌دانم برای تو باید گریست که نیمه راه طواف‌ات معشوق را یافتی و به سوی‌اش شتافتی، یا برای خویش که هنوز بر گرد خود در طوافم.
نمی‌دانم برای تو باید عزا گرفت که عهد و پیمان‌ات شکسته شد، یا برای خویش که عهد و پیمان می‌شکنم.
نمی دانم برای تو باید گریست که سر از بدنت جدا افتاده، یا برای خویش که سِرّ سَر بر نیزه را نیافته.

نمی‌دانم...